کلام - خاطره شهدا 6-7

سپـﯦـــددشـﭠـــ سراﮮهمـﮧ

شـﮩࢪﮮ دࢪ مـࢪڪز آبشاࢪهاﮮ بـﭔشـﮧ ،گـࢪﭔﭞ،چڪان،ﭡـلـﮧ زنگ(شوﮮ)

کلام - خاطره شهدا 6-7

کلام شهدا :

 خدايا خسته شده ام ، پير شده ام ، دل شکسته ام ، نااميدم و ديگر آرزويي ندارم.احساس مي کنم که اين دنيا ديگر جاي من نيست ، با همه وداع مي کنم و مي خواهم با خداي خود تنها باشم. شهید مصطفی چمران 

خاطره شهدا : 

روزهاى آخر سال 1379 ش (سال امام على ‏علیه ‏السلام) بود. در منطقه جنوب با عراقیها در خاك عراق، به‏طور مشترك در حال تفحص بودیم. هنگام صبح براى گروهى از شهدا، زیارت عاشورا خواندیم. خیلى لذت بردیم. در بین زیارت، به ذهنم خطور كرد كه روزهاى آخر سالِ امام على‏ علیه‏ السلام است. بى‏اختیار، روضه كوچه بنى هاشم‏ و غربت على‏علیه ‏السلام بر زبانم جارى شد. بعد از اتمام مجلس، وقتى به تقویم نگاه كردم، متوجه شدم روز مباهله است؛ روز افتخار پنج تن آل عبا، و نیز روزى بود كه حضرت على‏ علیه ‏السلام به سائل، انگشتر داده بود. فوراً به بچه‏ها گفتم: «ما لشكر على بن ابى طالب‏ علیه ‏السلام هستیم و امروز شهید پیدا مى‏كنیم»؛ زیرا در آن منطقه مدتى بود كه شهید، كم پیدا كرده بودیم. شهداى عملیات رمضان در آن منطقه بودند. به امید و اعتقاد كامل، مشغول كار شدیم. اوّلین شهیدى كه پیدا شد، «عشق‏ على» نام داشت و جالب آن كه جزو لشكر على بن ابى طالب‏ علیه‏ السلام بود. دوست داشتیم بدانیم افرادى كه در منطقه در عملیات شركت كرده بودند، چند نفر و كجا بودند. عجیب آنكه در جیب دومین شهید، اسامى افراد گروهانى را پیدا كردیم كه شهید شده بودند و جنازه‏ هایشان جا مانده بود.  



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 6 مهر 1394برچسب:شهید مصطفی چمران , ] [ 2:25 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]